تنها..............

ساخت وبلاگ

             خدایا

          بابت ان روز

که سرت داد کشیدم متاسفم!

       من  عصبانی بودم

برای انسانی که تو میگفتی ارزشش را

               ندارد

    ومن پافشاری می گردم.....

تنها.................
ما را در سایت تنها.............. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : لیلی leyli بازدید : 331 تاريخ : 15 فروردين 1392 ساعت: 14:30

خدایا دلم مثل اسمون تواین روزا خیلی گرفته

میخوام داد بزنم باتموم وجودم ولی نمیتونم بغض

گلمو گرفته ولی نمیتونم گریه کنم وسخت ترین

 چیز اینه که باید ظاهری خیلی شاد داشته باشم

 خدایا درد دلمو به کی بگم

تنها.................
ما را در سایت تنها.............. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : لیلی leyli بازدید : 351 تاريخ : جمعه 30 فروردين 1392 ساعت: 2:06

ساقی اندر قدحم باز می گلگون کرد

در می کهنه دیرینه ما افیون کرد

 

دیگران را می دیرینه برابر می‌داد

چو به این دلشده خسته رسید افزون کرد

 

این قدح هوش مرا جمله به یکباره ببرد

این می این بار مرا پاک ز خود بیرون کرد

 

تو مپندار که در ساغر و پیمانه ما

بت سنگین دل ما خون جگر اکنون کرد

 

آنچه در سینه مجنون منش دل خوانی

عشق خاکی است که با خون جگر معجون کرد

 

روز اول که به استاد سپردند مرا

دیگران را خرد آموخت، مرا مجنون کرد

 

دل حافظ که ز افسون لبت بیخود بود

چشم جادوی تواش بار دگر افسون کرد

تنها.................
ما را در سایت تنها.............. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : لیلی leyli بازدید : 668 تاريخ : دوشنبه 26 فروردين 1392 ساعت: 13:12

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت

زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم

آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد ورفت


روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود

مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد ورفت


او کسی بود که از غرق شدن می ترسید

عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت


هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد

دختری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت

تنها.................
ما را در سایت تنها.............. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : لیلی leyli بازدید : 566 تاريخ : دوشنبه 26 فروردين 1392 ساعت: 12:56

در وصل هم زعشق تو ای گل در آتشم


عاشــق نمی شوی کـه ببینی چــه می کشم

 

با عقل آب عشق به یک جو نمــی رود 

 
بیــچاره مــن ، کــه ساخــته از آب و آتــشم

 

دیشب سرم به بالــش ناز وصـال و باز 


صبح است وسیل اشک به خون شسته بالشم

 

پروانه را شکایتی ازجـور شمـع نیست

 
عمری است درهوای تو می سوزم و خوشم

 

خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست


شاهــد شــو ای شــرار محــبت کــه بیغــشم

 

بـــاور مکن که طـعنه طــوفان روزگار 

 
جــز در هــوای زلــف تــو دارد مشــوشــم

 

سـروی شدم به دولت آزادگی کــه سر


بــا کـس فــرو نیــاورد ایـن طــبع سـرکشم

 

دارم چو شمـع، سرّ غمش بر سر زبان


لب می گزد چو غــنچه خـندان کـه خامــشم

 

هر شب چـو ماهـتاب به بالین من بتاب


ای آفــــتاب دلــکش  و مــــاه  پــــریوشــم

 

گـر زیر پیرهن شــده، پنهان کـنم تو را


ســـحر پـــری دمــیده  بــه پیــراهن کـــشم

 

لب بر لـبم بنه به نــوازش دمی چـو نی

 
تــا بشــنوی نــــوای غــزل های  دلکشـــم

 

ساز صبا به نــاله شــبی گفت شهریــار  

 
این کار توست من همه جور تـــو می کشم

 

محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار)

تنها.................
ما را در سایت تنها.............. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : لیلی leyli بازدید : 433 تاريخ : دوشنبه 26 فروردين 1392 ساعت: 13:11

دلم آشفته آن مايه‌ی نازست هنوز


مرغ پر سوخته در پنجه‌ی بازست هنوز


جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسيد


دل به جان آمد و او بر سر نازست هنوز


گرچه بيگانه ز خود گشتم و ديوانه ز عشق


يار، عاشق كش و بيگانه نواز است هنوز


خاك گرديدم و بر آتش من آب نزد


غافل از حسرت ارباب نياز است هنوز


گرچه هر لحظه مدد مى‌دهدم چشم پر آب


دل سودازده در سوز و گداز است هنوز


همه خفتند به غير از من و پروانه و شمع


قصه ما دو سه ديوانه دراز است هنوز


گرچه رفتى ز دلم حسرت روى تو نرفت


در اين خانه به اميد تو بازست هنوز


اين چه سوداست «عمادا» كه تو در سر دارى


وين چه سوزيست كه در پرده سازست هنوز

 

تنها.................
ما را در سایت تنها.............. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : لیلی leyli بازدید : 548 تاريخ : دوشنبه 26 فروردين 1392 ساعت: 13:08